ضرب المثل ها و کنایه های فارسی که با حرف ( پ) شروع می شوند
حرف پ
• پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود: بد شانس است
• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن
• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن
• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند
• پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است. بالاخره روزگار خوش می آید
• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن
• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است
• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد
• پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است: آدم بی ادبی که قابل تربیت کردن نیست
• پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری: قناعت
• پرسیدن عیب نیست ، ندانستن عیب است: در مذمت نادانی
• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید
• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن
• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن
• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند
• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند
• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است
• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن. بی مایه بودن
• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد
• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش
• پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست: کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست
• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد . ثروت زیادی دارد
• پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد
• پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد
• پیاده شو با هم راه بریم: در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است
• پی تقدیر رفتن از کوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود
• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن
• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن