املای کلمات متشابهی که با حرف( الف) شروع می شوند
ابزار/افزار:
این دو واژه همگوناند و در جمله، ارزش یکسان دارند و م یتوانند جانشین یکدیگ شوند.
اَتباع/ اِتباع/ اِتباع:
اتباع: (به فتح اول و سکون دوم)جمع«تَبَع» به معنای«پ یروان» است.
اتباع:(به کسر اوّل و سکون دوم) به معنای«پی ری کردن» است.
اِتّباع: (به کسر اول و تشدید و کسر دوم) نیز به معنای«پیروی کردن» است.
اَتلال/ اطلال:
اتلال: (به فتح اول و سکون دوم) جمع«تلّ» به معنای«پُشته» و«توده خاک و ریگ» است.
اَطلال:(به فتح اوّل و سکون دوم) جمع«طَلَل» به معنای«و یرانة بازمانده از خانة فروریخته» است.
اثاث/ اساس:
اثاث: لوازم خانه.
اساس: پی، بنیاد، پایه.
اثیر/ اسیر/ عصیر:
اسیر:کسی که در جنگ به دست دشمن گرفتار م یشود و توسّعاً یعنی«گرفتار، دربند»
اثیر: در معتقدات قدما«طبقهای از آسمان در جو زمین، متشکل از عنصری رقیق و بیوزن و آتشگون» است.
عصیر: عصاره و شیره هر چیز و اصطلاحاً به«ش یره انگور» یعنی«شراب» اطلاق میشود
اَحیا/ اِحیا:
اَحیا:(به فتح اول) جمع«حی» به معنا ی«زنده» است.
اِحیا:(به کسر اول) مصدر است به معنای«زنده کردن» و «آباد کردن».
اَخبار/اِخبار:
اَخبار:(به فتح اوّل) جمع«خبر» است.
اِخبار: (به کسر اول) مصدر و به معنای«خبر دادن» یا«آگاه کردن» است.
اَخوان/ اِخوان:
اَخوان:(به فتح اول و دوم) تثنیة«اخ» و به معنای دو برابر است.
اِخوان: (به کسر اوّل و سکون دوم) به معنا«برادران» است.
اذکیا/ازکیا(ذکی/زکی):
ذكی: (به فتح اوّل) به معنای«تیزهوش» و « ژرفنگر» است(جمع آن«اذكیا»).
زكی: (به فتح اوّل) یعنی«پاک» و «پاکدامن»(جمع آن«اِزكیا»)
ارّابه/ عرّابه:
هر دو به معنای«گردونه» و«گاری» است و املا ی آن نیز به هر دو شکل صحیح است.(ارابه فارسی و معرب آن عرّابه است).
استانبول/ اسلامبول:
هر دو، نام شهری است در تركیه. در فارسی هر دو صورت به کار رفته است، ولی«استانبول» به تلفظ رایج در تركیه و دیگر کشورهای جهان، نزدیکتر است.
استوانه/ اسطوانه:
اصل واژه«استوانه»، فارسی است و معرّب آن«اسطوانه» است. در متون قد یم بیشتر به صورت«اسطوانه» آمده است، ولی امروزه آن را با«ت» م ینویسیم.
اُسراء/ اِسراء:
اسراء: (به کسر اوّل) نام سورة هفدهم قرآن مجید.
اسرا: (به ضم اول و فتح دوم) جمع اسیر.
اسطبل/ اصطبل:
اصل این کلمه لاتینی است و املا ی آن به هر دو صورت فوق، به کار رفته است. ولی امروزه در فارسی باید« اسطبل» بنویسیم.
اَشعار/اِشعار:
اَشعار: (به فتح اوّل) جمع«شعر» است.
اِشعار: (به کسر اوّل) اطلاع دادن.
اعلام/اعلان:
اعلام:(به کسر اوّل)آگاهانیدن
اَعلام: (به فتح اول) نامهای خاص، نشانها، نام داران.
اعلان: (به کسر اوّل) آشکار کردن.
اَعمال/ اِعمال:
اعمال:(به فتح اوّل و سکون دوم) جمع«عَمَل» و به معنای« کارها، کردارها»ست.
اعمال:(به کسر اوّل و سکون دوم) مصدر است به معنای«به کار بستن، به کار بردن»
افکار/افگار:
افکار: جمع«فکر» به معنای« اندیشهها»ست.
افگار: واژه فارسی و به معنای«زخمی» است.
اِقدام/ اَقدام:
اقدام:(به کسر اوّل و سکون دوم) مصدر و به معنای«قدم پ یشگذاشتن برای انجام دادن کاری» است.
اقدام:(به فتح اول و سکون دوم) جمع«قَدَم» و به معنای«گام ها»ست.
اله/الله:
اله:(به کسر اوّل) بر وزن«مِثال»است و با یک حرف« ل» نوشته میشود.
الله:(به فتح اول) بر وزن«غفّار» و با دو حرف«ل» نوشته می شودو«ل» دوم آن مشدّد است.
اغلب اوقات به خصوص در اسامی اشخاص، الله سهواً به صورت«اله» نوشته میشود؛ مثلاً«عبدالله» را غالباً«عبداله» مینویسند که صحیح نیست.
اِلهه/ اَلهه:
الهه(اِلاهه): مؤنث اِله و به معنای «رب النوع» یا «ا یزد بانو» است.
آلِهه: جمع اِله و به معنای «خدایان» است.
اَمارات/ اِمارات/ عمارت
امارت: (به معنای اوّل) جمع«اِماره» به معنای «نشانه» و«قرینه» است.
امارت:(به کسر اوّل)مفرد آن اِمارات از مادّه«اِمْر» به معنای« فرمانروایی»، «حکومت امیر» و«امی رنشین» است.
عمارت: آباد کردن، آبادانی.
اُمّوی/ اَمَوی:
اموی(به ضم اوّل و فتح دوم) منسوب به اُمَیَّه بن عبد شمس بن عبدمناف(سر دودمان بن یامیه).
اموی(به فتح اوّل و دوم) منسوب به اَمَه به معنای«کن یز».
امید/امّید:
به تخفیف یا به تشدید«م» هر دو تلفظ درست است.
اُناث/ اِناث:
اِناث: بر وزن«لباس» جمع«انثی» است. دهخدا این کلمه را به ضم اوّل هم نقل کرده که کاملاً اشتباه است.
انتر/عنتر:
هر دو به معنای«بوزینه» میباشد، ول ی املای آن به صورت«عنتر» صحیح است.
انتها/ انتهی:
انتها: (در عربی به صورت«انتهاء» نوشته میشود) اسم است به معنای«پایان».
انتهی: صیغة فعلی است به معنای«تمام شد، پایان یافت».
انتساب/ انتصاب:
انتساب: نسبت داشتن و مرتبط بودن .
انتصاب: گماشتن و نصب کردن.
اَنعام/اِنعام:
اَنعام: (به فتح اوّل) جمع«نَعَم» و به معنای«چارپایان» است.
اِنعام: (به کسر اوّل) به معنای«بخشش» است.
اَنْگُشت/ اَنْگِشت:
اَنْگُشت/ اَنْگِشت:
انگُشت: (به ضمن«گ») هر یک از اعضای متحرک انتهای دستها و پاها.
انگشت:(به کسر«گ») به معنای« زغال».
اُولی/ اولی:
اُولی: (بر وزن گُویا)، مؤنث اوّل به معنای«نخست» و «نخستین» است و در تركیب«فلسفه اُولی» ی عنی«بخشی از فلسفه که به مسائل نخستین و معرفت امور ک لّی احوال موجودات میپردازد».
اولی:(بر وزن سَودا) صفت تفضیلی و به معنا ی«سزاوارتر» یا «صوابتر» است.
ایمن/ اَیمن:
ایمن: (بر وزن «بینش») به معنای«در امان، مصون، آسودهخاطر» است.
اَیمن: (بر وزن«عینک») اسم م کان است و در تركیب«وادی این» نام صحرای صعبالعبور و پرمخاطره که کوه طور در آن واقع است.