ضرب المثل ها و کنایه های فارسی که با حرف( ب) شروع می شوند
حرف ب
• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن
• با حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود
• با پولها کباب بی پول ها دود کباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد
• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت
• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن
• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن
• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است
• بادمجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد .مقاومت داشتن در برابر سختی ها
• بادمجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق
• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد
• بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد: باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد
• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است
• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند
• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن
• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن
• بالاتر سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد
• با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،یعنی در اثر همنشینی با بدان ،بد می شوی و با نیکان نیک
• با هر دست که دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی
• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت
• با یک تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن
• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است
• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت
• با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن
• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند
• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده
• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود
• برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است
• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند
• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن
• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : به کسی وعده های دورو دراز دادن
• بزرگی به عقل است نه به سال: در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود
• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک
• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار
• به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن
• به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار
• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد
• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد
• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد
• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد
• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن
• بی رگ است : غیور نیست