ضرب المثل ها و کنایه های فارسی که با حرف ( ح ) شروع می شوند
حرف ح
• حادثه خبر نمی کند: اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد
• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند
• حاجی ، حاجی را در مکه می بیند: وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند
• حالا که ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد
• حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی
• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد
• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت
• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت
• حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را که کودک می گوید ، صحیح است.
• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد
• حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن
• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد
• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد
• حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: کار را بی موقع انجام دادن
• حسود هرگز نیاسود: از بخل و کینه به جایی نمی رسد
• حق به حقدار می رسد: کار شایسته سزای آدم دستکار است
• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد
• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت